محل تبلیغات شما

♥ انفـــــــــــــرادی ♥



آپلود عکس


موجها خوابیده اند آرام و رام

طبل توفان از نوا افتاده است.

چشمه های شعله ور خشکیده اند،

آبها از آسیاب افتاده است.


در مزار آباد شهر بی تپش

وای مرغی هم نمی آید به گوش

دردمندان بی خروش و بی فغان

خشمناکان بی فغان و بی خروش.

آه ها در سینه ها گم کرده راه،

مرغکان سرشان بزیر بالها.

در سکوت جاودان مدفون شده ست

هرچه غوغا بود  قیل و قالها.


آبها از آسیاب افتاده است،

دارها برچیده، خونها شسته اند.

جای رنج و خشم و عصیان بوته ها

پشکُبنهای پلیدی رُسته اند.

خانه خالی بود و خوان بی آب و نان.

وآنچه بود آش دهن سوزی نبود.

این شب ست؟ آری، شبی بس هولناک؛

لیک پشت تپه هم روزی نبود.

 

باز ما ماندیم و شهر بی تپش

وآنچه کفتار ست و گرگ و روبه ست.

گاه می گویم فغانی برکشم،

باز می بینم صدایم کوته است.


آبها از آسیاب افتاده؛ لیک

باز ما ماندیم و خوان این و آن.

میهمان باده و افیون و بینگ

از عطای دشمنان و دوستان.

در شگفت از این غبار بی سوار

خشمگین، ما ناشریفان مانده ایم.

آبها از آسیاب افتاد؛ لیک

باز ما با موج و طوفان مانده ایم.


هر که آمد بار خود را بست و رفت.

ما همان  بدبخت و خوار و بی نصیب.

زان چه حاصل، جز دروغ و جز دروغ؟

زین چه حاصل، جز فریب و جز فریب؟


باز می گویند: فردای دگر

صبر کن تا دیگری پیدا شود.

کاوه ای پیدا نخواهد شد، امید!

کاشکی اسکندری پیدا شود.



مهدی اخوان ثالث »


:)
کوتاه کننده لینک

آهسته می‌آیی 
شعرهایم را میخوانی‌و
می‌روی … 
به خیالت که نمی‌فهمم!؟ 
نمی‌گویی، 
رد پای نگاهت را، 
دلم از بر است ….!؟ 

زهره تبریزلی :)


-•-•-•-•-•-•-•-•-•-•-•-•-•-•

پ.ن:
خدایا میدونم آخرش همه چیز درست میشه.
لطفا بهم صبر بدهه که تا آخرش دق نکنم ! 

این بروز خطای نرم افزاری میهن بلاگ دیگه داره کفرمو درمیاره ها -_____-
شیطونه میگه پاشم بار و بندیلمو ببندم کوچ کنم بلاگفا. مث قدیما :)
عح -_____-

+ "من رباط نیستم" رو هم که تازه اضافه شده تو قسمت نظر دهی میهن بلاگ و نیم ساعت طول میکشه اون بیلبیلکه بچرخه و تیک بشه رو هم لیست موارد اعصاب خورد کن اضافه میکنم! -_____-

آپلود عکس


بر آن بام،
آن کاج،
آن نسترن،
به جز بازیِ برف خاموش نیست.
من از برفِ خاموش، خاموش تر!
نه برف، این غبارِ فراموشی است
که پیچد جهان را به شولای خویش
من اینجا، در این پرده پرده غبار
شوم لحظه لحظه، فراموش تر!
به پهنای تالار هفت آسمان
پری پیکرانی، نهان در پرند
به پرواز، با گیسوانی بلند
پر افشان، در این راهِ بی انتها
همه پاک و آزاد، شاد و رها!

تو رنگ امیدی، ببار، ای سپید!
دریغا، که من دور از آن آفتاب،
که آزادی‌اش خوانده‌ام،
وز او تا ثریا جدا مانده ام؛
سری زیر پر برده ام،
نا امید،
گریزان زگفت و شنید!

هم آوای برف است خاموشی‌ام
پسِ پرده های فراموشی‌ام
ببار ای سپیدی،
ببار ای سپید!
مگر ناپدیدم کنی، ناپدید!
که در مرگِ آن عشقِ والای پاک
کسی نیست از من سیه پوش تر!!


فریدون مشیری :)

-•-•-•-•-•-•-•-•-•-•-•-•-•-•-•-•
پ.ن:

یه جاده
یه کلبه جنگلی
و یه زمستان برفی ام آرزوست . 


آپلود عکس


کوله بارم شعر و اما دل، پر از حسرت شده

بی تو دنیایم شبیه دخمه ی مِحنت شده


مردمانش غرق در رنگ و ریا در هر لباس

در میان این  خلایق  عاشقی خِفت شده


زنده زنده می سپارندت به قبر بی کسی

بی مرامی بین این نامردمان عادت شده


دوستت دارم شده تکرار طوطی وار عشق

هرزگی  در  عاشقی  بالاتر  از  عفت شده


هر که دارد ادعای عاشقی افسانه است

قصه ای که آخرش تنهایی و غربت  شده. :)


پ.ن1:
این قصه آخرش میدونی چی میشه؟
اصلا تو بگو!!!!
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
BSKHIYAL@ــــــــــــــــــ .•♥

آپلود عکس


من روز خویش را

با آفتاب روی تو

کز مشرق خیال دمیده است

آغاز می‌کنم

من با تو می‌نویسم و می‌خوانم

من با تو راه می‌روم و حرف می‌زنم

وز شوق این محال: 

که دستم به دست توست! 

من

جای راه رفتن

پرواز می‌کنم! 

آن لحظه‌ها که مات

در انزوای خویش

یا در میان جمع

خاموش می‌نشینم: 

موسیقی نگاه تو را گوش می‌کنم

گاهی میان مردم

در ازدحام شهر 

غیر از تو 

هر چه هست فراموش می‌کنم!


"فریدون مشیری" :)


پ.ن:

پاییز اومده!

چرا انقدر دلگیره. چرااا؟ -___-


آپلود عکس


قاصدک های پریشان را که با خود باد برد

با خودم گفتم مرا هم میتوان از یاد برد

.

ای که می پرسی چرا نامی ز ما باقی نماند

سیل وقتی خانه ای را برد، از بنیاد برد

.

عشق می بازم که غیر از باختن در عشق نیست

در نبردی این چنین هر کس به خاک افتاد، بُرد

.

شور شیرین تو را نازم که بعد از قرن ها

هر که لاف عشق زد، نامی هم از فرهاد برد.

.

جای رنجش نیست از دنیا، که این تاراجگر

هر چه برد، از آنچه روزی خود به دستم داد برد

.

در قمار دوستی، جز رازداری شرط نیست

هر که در میخانه از مستی نزد فریاد، برد.


استاد فاضل نظری


پ.ن: فک میکنم به زودی یه چیزایی هم تو ادامه مطلب بنویسم :)

آخرین جستجو ها

Bette's style Nicholas's receptions ساعت مچی طرح گل گلی زنانه دخترانه 2020 واجــــب فرامـوش شــده exgawerbo پیش دبستانی صلحا hueselessnyc مهدویت و آخر الزمان Marie's page قفل الکترونیک